English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8295 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
critical closing speed U سرعت بحرانی پایین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
critical velocity U سرعت بحرانی
critical speed U سرعت بحرانی
drafts U چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
drafted U چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
draft U چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
jitter U خطایی که در آن حرکت سرعت بالا پایین نشانگر روی صفحه وجدو دارد و در یک ارسال فیش
critical coupling U کوپلاژ بحرانی پیوست بحرانی
apple desktop bus U باسهای سریال در کامپیوترهای Macintosh Apple که به وسایل با سرعت پایین مثل صفحه کلید و mouse اجازه ارتباط با پردازنده را می دهند
downhaul U پایین کشیدن رشته پایین کشنده
depresses U پایین دادن لوله پایین اوردن
depress U پایین دادن لوله پایین اوردن
speed ring U طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator U عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
inflow ratio U نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
burning rate U سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
indicated airspeed U سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
down U سوی پایین بطرف پایین
dragged U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drags U وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
rate of flame propagation U سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
machine number U عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
true air speed U سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
tachometer U اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
variable ratio U گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
muzzle velocity U سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
rate of pouring U سرعت سیلان سرعت جاری شدن
inputted U فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
input U فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
vertically U از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
support U CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle U خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
subsonic U با سرعت کمتر از سرعت صوت
accelerating U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerates U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate U سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated U سرعت دادن سرعت گرفتن
mach hold U بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
climacteric U بحرانی
critical limit U حد بحرانی
marginal U بحرانی
decretory U بحرانی
critical U بحرانی
decretive U بحرانی
acute U بحرانی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
zero wait state U که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
critical frequency U فرکانس بحرانی
critical magnitude U اندازه بحرانی
critical damping U خفیدگی بحرانی
critical damping U میرائی بحرانی
critical isotherm U هم دمای بحرانی
critical height U بلندی بحرانی
critical height U ارتفاع بحرانی
juncture U موقع بحرانی
exigent U فشاراور بحرانی
critical density U چگالی بحرانی
critical heat flux U شارحرارتی بحرانی
critical depth U عمق بحرانی
critical flow U جریان بحرانی
critical period U دوره بحرانی
critical mass U جرم بحرانی
critical path U مسیر بحرانی
critical region U ناحیه بحرانی
critical region U منطقه بحرانی
razor edge U موقعیت بحرانی
critical valve U مقدار بحرانی
critical resistance U مقاومت بحرانی
critical pressure U فشار بحرانی
nick U موقع بحرانی
critical U حیاتی بحرانی
critical point U نقطه بحرانی
nicks U موقع بحرانی
nicking U موقع بحرانی
critical value U ارزش بحرانی
nicked U موقع بحرانی
critical temperature U دمای بحرانی
critical current U شدت بحرانی
critical coupling U تزویج بحرانی
critical angle U زاویه بحرانی
critical amplification U تقویت بحرانی
critical pollution U الودگی بحرانی
critical altitude U ارتفاع بحرانی
critical activity U فعالیت بحرانی
acritical U غیر بحرانی
Critical Regonalism U منطقه ی بحرانی
cretical flow U جریان بحرانی
critical area U ناحیه بحرانی
critical assembly U ترتیب بحرانی
critical point U نقطه بحرانی
critical temperature U درجه حرارت بحرانی
critical resistance U مقدار مقاومت بحرانی
cpm U روش مسیر بحرانی
thermal critical point U نقطه ی بحرانی حرارتی
critical molecular mass U جرم مولکولی بحرانی
critcal fore pressure U فشار حد خلاء بحرانی
critical path analysis U تحلیل مسیر بحرانی
critical path method U روش مسیر بحرانی
critical isotherm U منحنی هم دمای بحرانی
flood stage U تراز بحرانی طغیان
critical date U مدت زمان بحرانی
critical concentration U میزان تمرکز بحرانی
critically U بطور بحرانی یا وخیم
critical deformation U تغییر شکل بحرانی
critical degree of polymerization U درجه بحرانی بسپارش
critical anode distance U فاصله بحرانی اندی
critical angle of attack U زاویه حمله بحرانی
critical grid current U شدت بحرانی شبکه
critical grid current U جریان بحرانی شبکه
critical grid voltage U ولتاژ بحرانی شبکه
critical wave legth U طول موج بحرانی
critical backing pressure U فشار حد خلاء بحرانی
critical infinte cylinder U قطر بحرانی استوانه
cut off velocity U سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
air plot wind velocity U سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
transonic U سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
to recover from something U ترمیم شدن [مثال از بحرانی]
to recover from something U جبران کردن [مثال از بحرانی]
critical cooling rate U میزان سرد کنندگی بحرانی
critical grid bias U ولتاژ بایاس بحرانی شبکه
epitasis U دوره بحرانی وشدت مرض
supercritical fluid chromatography U کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
critical heat flux ratio U نسبت شار حرارتی بحرانی
fasted U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fastest U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast U وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
to recover from something U به حالت اول درآمدن [مثال از بحرانی]
critical build up resistance U مقاومت بحرانی برای تحریک خودی
airspeed U سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed U سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeeds U سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
s.f.c U chromatography supercriticalfluid کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
supersonic U هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
supercritical fluid chromatography/mass U spectrometry کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
to turn the corner <idiom> U بهبود یافتن پس از گذشت مرحله دشواری یا بحرانی [اصطلاح روزمره]
command speed U سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
ground speed U سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed U سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate U سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
critical path analysis U استفاده از بررسیهای هر مرحله بحرانی یک پروژه بزرگ برای کمک به گروه مدیریت
s.f.c/m.s U mass/fluidchromatography spectrometrysupercritical کروماتوگرافی سیال فوق بحرانی / طیف بینی جرمی
dragway U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragstrip U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
curie point U دمای بحرانی منحصر به فردبرای هر ماده که بالاتر از ان مواد فرومانیتیک خاصیت مغناطیسی دائم یاموقت خودرا ازدست میدهند
fasted U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
calibrated air speed U سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
fastest U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
isotach U خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
fasts U آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
decelerated U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
decelerate U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerates U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
decelerating U از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت
zero hour U لحظه شروع ازمایشات سخت لحظه بحرانی
underneath U پایین
below U پایین
flattest U پایین
bal U از مچ پا به پایین
lowering U پایین تر
low U پایین
infara U پایین
lower U پایین تر
lowered U پایین تر
lowers U پایین تر
bottoms U پایین
infara U پایین تر
low level U پایین
flat U پایین
beneath U پایین تر
beneath U پایین
dowm U پایین
shortest U پایین تر
shorter U پایین تر
sub- U یا پایین تر
short U پایین تر
down stairs U پایین
further down U پایین تر
hypogenous U پایین رو
bottom U پایین
tailwater U پایین اب
hereafter <adv.> U در پایین
de- U پایین
down U پایین
shitu U پایین
vide infara U پایین
below <adv.> U در پایین
subteen U پایین تر از سن 31
lower most U پایین تر
lower limit U حد پایین
subatmospheric U پایین تر از جو
submiss U پایین
hereinafter [formal] <adv.> U در پایین
neath or neath U پایین
thereinafter [archaic or formal] <adv.> U در پایین
lower U پایین
neath or neath U پایین تر
Recent search history Forum search
2مهرآسا
1 In last fit, DOS starts at high addresses and works downward
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1توضیحات پایین صفحه
1offshoring
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
2In the Introduction to this book the speed of modern computers was cited as countering the need for some of the early work that was done to make best use of the woefully slow and memory-deficient comp
1واژه برزین برای تلفظ بهتر در انگلیسی بصورت Berzin نوشته شود یا Barzin?
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1the rate of diffusion will be less than if the pure solvent was exposed to the air
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com